یک شب بسیار زیبا

شب عاشورا 89

حاج محمود مجلسی و کربلایی ابوذر احمدی

هیئت شیفتگان اهل بیت زاهدان

 Download





یک شعربسیار زیبا

خواب ديدم که شبي نوبت مرگ من شد
لحظه‌ي پر تب و تابِ من و جان کندن شد
لرزه بر جان من افتاد و چنان ترسيدم
که تمامِ گنه کرده به يک دم ديدم
چشمِ بي نورِ من از مرگ به هم مي‌افتاد
ضربه‌ي قلب من هر لحظه به کم مي‌افتاد
لب من او که به کلِ بدنم مي‌ارزيد
همره سينه و دندان و زبان مي‌لرزيد
هر دو گوشم که همه عمر خطا کارش بود
فصل تلخ نشنيدن غم و غمخوارش بود
آن دو پايي که به هر بزم گنه پا بنهاد
از سرانگشت، برون جان شد و خود را بنهاد
بند بند بدنم روح ز کف مي‌دادند
همچو تيري که رها سوي هدف مي‌دادند
نوبت آمد که ز دستم بربايند احساس
زير لب خواندم حديثي «مددي يا عباس»
* * *
من که يک عمر به ياد يد تو سينه زدم
لحظه‌ي مرگ شده کن کمک گر چه بدم
ناگهان هودجي از نور کنارم آمد
گوييا لحظه‌ي پاييز بهارم آمد
چه دل آراي رخي به چه جمالي دارد
گوشه‌ي لعلِ لبش واي چه خالي دارد
باز شد قفل زبانم چو سلامش دادم
يک سؤال از نسب و کنيه و نامش دادم
راجعون خواند مرا قوت جاني بخشيد
نام خود گفت مرا روح و رواني بخشيد
* * *
مهدي فاطمه‌ام يوسف کنعان علي
لحظه‌اي آمده‌ام ياري ياران علي
مهراس عاشق من ياري تو کار من ست
عمويم گفت برو چون که عزادار من ست
با تو اي عاشق من نغمه و حالي دارم
از همه زندگيت چند سؤالي دارم
مگر اي شيعه نبودم همه جا دلدارت
که به خلوتکده شد جرم و گناهان کارت
تو که من را به دعاهاي فرج مي‌خواندي
با همان غيبت و تهمت دل من سوزاندي
گوش تو منتظر بانک انا المهدي بود
يا صداهاي خطا گستر و کم عهدي بود
اگر آن چشم تو ديدار مرا حسرت داشت
پس چرا وقت نگه سوي گنه شدّت داشت
هر دو چشم تو همان لحظه که نامحرم ديد
اشک چشمان مرا از مژه‌ي ماتم چيد
من غريبم تو چرا غربت من افزودي
بي وفا بودي اگر عاشق مهدي بود
* * *
ناله از ناي زدم مرگ مرا در بگير
اشک مهدي زده بر روح و تنم صدها تير
ببر اي مرگ مرا کشته‌ي اربابم کن
گنه آلودترينم ز حيا آبم کن
منِ افتاده در اين کُنج گنه دام کجا؟
مهدي فاطمه آن حضرتِ اکرام کجا؟
فطرسا! سوي گنه پنجه کشاندن هيهات
گريه بر مژه‌ي ارباب نشاندن هيهات                                                       






گزارش تخلف
بعدی